تقریباً همه ما از تکتک لحظاتمان انتظار نتیجه داریم. مثلاً وقتی سوئیچ را در ماشین میچرخانید، انتظار دارید ماشین روشن شود. و وقتی این اتفاقها نمیافتد، فوراً دچار ناامیدی میشویم. این درمورد روابطمان هم صدق میکند. برای خیلی از ما انتظاراتمان از نامزد یا همسرمان متفاوت است. درواقع، این تفاوتها اینقدر مهم میشوند که اگر برآورده نشوند، موجب پایان یافتن آن رابطه یا ازدواج میشود.خیلی از توقعات ما از تجربیات دوران کودکی مان و رابطهای که بیشترین تاثیر را روی ما داشته است --والدین و خانواده--سرچشمه میگیرد. اگر در خانهای بزرگ شده باشید که فقط با یکی از والدین زندگی میکردهاید، ممکن است انتظارات بسیار کم و محدودی از طرفتان پیدا کنید. یا شاید هم فانتزی کودکانهای داشتهاید که پدر یا مادر چگونه است و حالا انتظاراتتان از طرفمقابل به طور غیرواقعبینانهای بالا میرود.حتی اگر در خانوادهای با هر دو والدین بزرگ شده باشید، ممکن است توقعاتی داشته باشید که خودتان از آن بیخبرید. مثلاً مردی که در خانوادهای بزرگ شده است که پدر خانواده تمام روز کار میکرده و در کارهای خانه به مادر کمک نمیکرده است، ممکن است توقع داشته باشد که وقتی به خانه میآید، از او پذیرایی شود و خودش هیچ کمکی در کارهای خانه نکند. اما اگر همسرش در خانوادهای بزرگ شده باشد که هر دو والدین شاغل بودهاند و پدر خانواده نقش فعالی در کارهای خانه داشته است، از همسرش هم همین توقع را خواهد داشت. اگر این تفاوتها برای هر دو طرف یا یکی از آنها خیلی مهم باشد، و هیچکدام از طرفین حاضر به کوتاه آمدن نباشد، این رابطه بر هم خواهد خورد.نمونه دیگر از پرورش یافتن متفاوت را میتوان در حیطه مسائل مالی ببینیم. فرض کنید شما در خانهای بزرگ شده باشید که به علت پایین بودن درآمد خانواده، از همان سنین کودکی یاد گرفتهاید که قدر هر یک ریال خود را بدانید. اما همسرتان در یک خانواده طبقه بالا ...
↧